۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

استادزاده

استادزاده

استادزاده

جزئیات

به مناسبت ۶ اردیبهشت، سالروز شهادت شهید آیت‌الله مهدی شاه‌آبادی

6 اردیبهشت 1400
نام شهید شاه‌آبادی را که بیاوری همه در جوابت می‌گویند: «استاد امام(ره) را می‌گویی دیگر؛ ایشان که شهید نشده‌اند؟!» حالا باید توضیح دهی که پسر استاد امام(ره) را می‌گویم؛ همان که در جنگ تحمیلی شهید شد. همان که نماینده مجلس بود و ... حس غربت این شهید آزارم می‌دهد پس تصمیم می‌گیرم از مبارزات جان‌دار این خانواده با سلطنت پهلوی و استاد و استادزاده که چه سابقه درخشانی در علوم اسلامی و خدمت به این انقلاب داشته‌اند قلم بزنم.

شهید مهدی شاه آبادیـ شیخ ما:
آیت‌الله‌العظمی میرزامحمدعلی شاه‌آبادی. نام او در جای‌جای نوشته‌ها و خاطرات حضرت امام به چشم می‌خورد. «شیخ ما»، این لفظی بود که امام برای استادش استفاده می‌کرد.
شیخ، شجاع بود و آگاه. این را می‌توان از بیاناتش خطاب به علما در حمایت از رضاخان فهمید. گفته بودند «این مردک (رضاخان) الان که به قدرت نرسیده است این چنین به دست‌بوس علما و مراجع می‌رود و تظاهر به دین‌داری می‌کند لیکن به محض آن که به قدرت رسید به همه‌ی علما پشت می‌کند و اول کسی را هم که لگد می‌زند خود شما هستید
امام(ره) با التماس و پافشاری زیاد شاگردی‌اش را در مبحث عرفان نزد ایشان کرده بود و می‌گفت: «ایشان استاد بلامنازع علم عرفان بود و در عرفان امتیاز بی‌رقیبی داشت
او در سن هجده سالگی به درجه اجتهاد رسید. به علوم طبیعی و ریاضی علاقه بسیار داشت؛ فرانسه را هم در حوزه علمیه اصفهان در کنار قانون بوعلی فراگرفت جایی که همه طلاب به این زبان محاوره می‌کردند، ۹۵ سال عمر باعزت مملو از ایستادگی و پایداری در مقابل ظلم و ستم خاندان پهلوی، این همان پدر شهید مهدی شاه‌آبادی است. استاد امام(ره) را می‌گویم دیگر.

ـ تو انقلاب خواهی کرد:
آیت‌الله حاج‌نصرالله شاه‌آبادی (یکی از فرزندان استاد عرفان امام(ره) ) از دوران تحصیل امام خمینی(ره) چنین نقل می‌کند که «قبل از این‌که امام خمینی(ره) به نجف تبعید شوند، در خواب دیدم که جنگی در خوزستان رخ داده است و سرهای درختان خرما جملگی بریده شده‌اند. وقتی امام خمینی(ره) به نجف مشرف شدند، در نجف، خواب خود را به ایشان عرض کردم. فرمودند: «مطلبی را به تو می‌گویم ولی تا زنده‌ام به احدی نباید بگویی.» سپس فرمودند: «در آن دوران که خدمت والدتان، آیت‌الله شاه‌آبادی به سیر و سلوک مشغول بودم روزی ایشان به من فرمودند که تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم می‌شوید و جنگی برای‌تان در خوزستان رخ خواهد داد که یکی از اقوام ما [شهید حجت الاسلام والمسلمین مهدی شاه‌آبادی] نیز در آن جنگ به شهادت نایل خواهد شد

شهید مهدی شاه آبادیـ پنج دقیقه هم بیشتر نمی‌شد:
۱۳۰۹ سال تولدش بود در قم. چهار سالش بود که فرستادنش مکتب امام‌زاده یحیی تهران. شش سالگی هم دبستان توفیق. چهارده سالگی سنی بود که مدرسه مروی را برای تحصیل علوم دینی انتخاب کرد. در قم دروس حوزه‌اش را کامل کرد. دیگر استادزاده شاگردی شاگرد والدش را می‌کرد؛ حضرت امام(ره) را می‌گویم. به تهران برگشت، برای گذراندن دوره دبیرستان. فقط چهارده ماه وقت گذاشت تا دیپلم گرفت. او بسیار سخت‌کوش بود. حتی آیت‌الله خامنه‌ای در پیام تسلیت شهادتش آورده است: «عالم جلیل، مبارز، صمیمی و خستگی ناپذیر، حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی به شهادت رسید و ... » خودش از خاطراتش می‌گفت که با مختصر غذایی در ماه مبارک رمضان افطار می‌کردم و به مطالعه می‌نشستم و هنوز جابه‌جا نشده بودم که صدا می‌زدند و می‌گفتند: «دیر شده و نزدیک اذان است.» به سرعت چیزی می‌خوردم و به نماز مشغول می‌شدم. طی چند سال متمادی ایام تحصیل، اتفاق نیافتاد که در شبانه‌روز بیش از چهارساعت بخوابم، حتی پنج دقیقه هم بیشتر نمی‌شد!
خانم صفیه آیت‌الله‌زاده‌شیرازی فرزند مرحوم حجت‌الاسلام سیدعبدالمطلب شیرازی از نوادگان میرزای اول، انتخاب او برای ازدواج بود. ازدواجش از زبان خانم آیت‌الله‌زاده چنین آمده که پدرم نسبت به ازدواج من وسواس خاصی داشتند، ولی به محض این‌که صحبت از خانواد‌ه مرحوم آیت‌الله‌شاه‌آبادی بزرگ شد و با شناختی که از اخلاقیات و روحیات این خانواده داشتند، بدون کمترین وسواس و تردیدی راضی به ازدواج ما شدند و من خاطرم می‌آید که اولین حرف‌شان(شهید شاه‌آبادی) به من این بود که می‌خواهم شما درس بخوانید و کوشا باشید در درس خواندن. از مبارزات همسرش این‌گونه می‌گوید: «بچه‌ها را برمی‌داشتیم و به دنبال آقا به روستاها می‌رفتیم. ایشان جاهایی را انتخاب می‌کردند که سختی بیشتر، نیاز شدیدتر داشته باشد و به نوعی از نظر شرایط زندگی مشکل‌تر باشد. گاهی می‌شد در اثر تبلیغات سوء رژیم، علیه روحانیت، روستاییان با ما مخالفت می‌کردند و حتی از فروش نان به ما ابا داشتند. اما در همین روستاها ایشان با شوق و علاقه فراوانی با شیوه‌های پیامبرگونه به هدایت و ارشاد مردم می‌کوشیدند و در علاقه‌مند ساختن آنان به اسلام تلاش می‌کردند
این بار کمیسیون امنیت اجتماعی رژیم پهلوی با تبعید او به یک منطقه دورافتاده موافقت می‌کند و شهید شاه‌آبادی برای سه سال راهی بانه می‌شود. یکی از دلایل انتخاب محل تبعید بافت مذهبی این شهر بود که آن را مسلمانان اهل تسنن تشکیل می‌دادند. امید رژیم آن بود که اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی ضمن جلوگیری از فعالیت‌های ایشان موجب آزار و اذیت روحی شهید شاه‌آبادی خواهد شد. اینجایش را دیگر نخوانده بودند، روابط عمومی بالا و اخلاق نیکو چیزهایی بود که او را در تبعید پایدار و مقاوم نگه داشت.
یکی از علمای اهل تسنن درباره او می‌گوید: «شاید بتوانم به جرأت ادعا کنم که آقای شاه‌آبادی، هیچ یک از نمازهای یومیه‌اش را در منزل نخواند؛ بلکه در همه جماعات شرکت می‌نمودند و حتی در یک یا چند مسجد خاص نماز نمی‌خواند، بلکه سعی می‌کرد در همه چهارده مسجدی که در شهر بانه بود به نوبت شرکت نماید.» در طول مبارزاتش از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ پنج نوبت دستگیر شد و یک سال و نیم در زندان و زیر شکنجه ساواک بود. سرانجام در سوم بهمن یعنی نه روز قبل از ورود امام(ره) به میهن از دست ساواک آزاد شد. امام(ره) می‌آید و انقلاب به ثمر می‌نشیند.
شهید مهدی شاه آبادیشیخ فتح‌الله شهاب شمیرانی در کلامش این‌گونه از شهید شاه‌آبادی در این دوران یاد می‌کند: «گاهی می‌رفتیم خدمت آقای شاه‌آبادی، با ایشان کار زیادی کردیم؛ ساعت ده که می‌شد، بنده می‌گفتم دیگر باید بروم استراحت، ایشان تازه از مسجد می‌رفت کمیته و اول کارش بود. سرش را می‌گذاشت روی همان میزش که مراجعین می‌آمدند. همان‌جا خوابش می‌برد. اصلاً بستر برای خودش انتخاب نمی‌کرد
تعطیلات مجلس، این همان فرصتی بود که دنبالش می‌گشت تا سری به جبهه‌های جنگ بزند. آخرین سفرش به جبهه سال ۱۳۶۳ بود. چهارشنبه پنجم اردیبهشت ماه در لشکر ۲۵ کربلا سخنرانی کرد و گفت که اگر شهادت می‌تواند تفکر و بینش اسلامی‌مان را به دنیا اعلام کند، ما آماده این شهادتیم. خبر دادند که هواپیمای توپولوف عراقی در جزیره سقوط کرده بسیار مصر بود تا آن را ببیند. چند عکس دسته‌جمعی در کنار لاشه هواپیما گرفتند. در کمال تعجب، با خوشحالی خواست که به تنهایی در کنار لاشه در حال سوختن عکس بگیرد. آخر او می‌دانست این آخرین عکس زندگی پرافتخارش است. صدای انفجار مهیب خمپاره همه چیز را دگرگون کرد. حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی در نزدیکای غروب ششم اردیبهشت ۱۳۶۳ در شب شهادت امام موسی کاظم(ع) همان‌گونه که پدر بزرگوارش پیش‌بینی کرده بود؛ در جزیر‌ی خیبر به شهادت رسید.
شهید شاه‌آبادی را ساعت ۸:۳۰ شنبه هشتم اردیبهشت ماه از مقابل مجلس تشییع کردند و پیکرش در کنار همرزمان شهیدش در بهشت‌زهرای تهران مدفون شد.

نویسنده: سیده میر

مقاله ها مرتبط