۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

مصطفی

مصطفی

مصطفی

جزئیات

به مناسبت ۱ آبان، سالروز شهادت حاج‌آقا مصطفی خمینی

1 آبان 1399
۱۳۰۹ تولد
در سال هزار و سیصد و نه خورشیدی در محله عشق‌علی یك از محلات قدیمی قم كه قبلاً به آن الوندیه می‌گفتند، ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد. نام او را محمد نهادند و لقبش را مصطفی و كنیه‌اش را ابوالحسن. این شیوه نام‌گذاری در خانواده شیعیان به پیروی از اهل بیت مرسوم بود.
مصطفی كم‌كم می‌شكفت، بچه‌ای چاق و نمكین شده بود كه به خانواده شیرینی خاصی می‌بخشید. چون شش ساله شد او را به مكتب فرستادند و یك سال بعد وارد دبستان شد. با هوش و فراست بود و بسیار بازیگوش. به بازی علاقه‌ی فراوان داشت. بازی‌های كودكانه‌اش گاه همه را متحیر می‌كرد. شجاعت و بی‌باكی‌اش از همان كودكی آشكار بود. در یكی از روزهای مذهبی كه صحن مطهر مملو از جمعیت بود ... ناگاه متوجه می‌شوند پسر بچه‌ی خردسالی در لبه‌ی مناره‌ی بلند حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) پاهای خود را به خارج مناره آویزان كرده است. بانوان حاضر از دیدن این منظره‌ی هولناك به وحشت می‌افتند كه مبادا این پسر بچه از بالای مناره سقوط كند. همسر امام(ره) نیز این كودك را می‌بیند و می‌گویند: «این پسر بچه به جز فرزند من مصطفی نمی‌تواند باشد.» اتفاقاً پدرش هم این منظره را شاهد بود و شب به او گفت: «تو به چه جرأتی این كار را كردی و فكر نكردی به پایین پرت می‌شوی؟» او در جواب گفت: «من اطمینان داشتم كه نمی‌افتم
پس از اتمام دبستان با تشویق پدر تحصیلات طلبگی را آغاز نمود و برگ مهمی در زندگی وی ورق خورد. در آن زمان طلبه‌ها یك دوره ادبیات شامل صرف و نحو و معانی بیان و منطق را طی می‌كردند. معمولاً این دوره بین هشت تا ده سال متناسب با استعداد طلبه‌ها طول می‌كشد. مصطفی به دلیل هوش سرشار در مدت هفت سال این دوره را به اتمام رساند.
معمولاً طلبه‌ها برای این‌كه درس‌ها را خوب یاد بگیرند و بر متن درس نقد بزنند پس از فراگیری از استاد، بلافاصله با فردی دیگر به بحث می‌پردازند، تا روز بعد با آمادگی بیشتر و با ذهنی نقاد درسی دیگر را فراگیرند. آقا مصطفی، شیخ صادق خلخالی را به عنوان هم بحث خود انتخاب كرده بود.

۱۳۲۹ جشن عمامه گذاری
عمامه به سر نهادن اعلام این است كه من در سلك رجال دین در آمده‌ام. وقت عمامه‌گذاری دوره خاصی ندارد. بستگی به سلیقه شخصی و به محیط خانوادگی یا اجتماعی دارد.
حاج آقا مصطفی ۱۷ سال داشت كه معمم شد. خواهرش از آن روز خوش چنین نقل می‌كند: «یاد دارم در روزی كه ایشان ملبس شدند. حضرت امام(ره) در یك مجلس مهمانی، عده‌ای از دوستان را برای ناهار دعوت كردند تا ایشان تشویق شوند و با تشریفات خاصی عمامه بر سر ایشان گذاشتند. این برای ما یك خاطره جالب بود، كه می‌دیدیم او با شادی و خوشحالی زیادی با لباس جدید از مهمان‌ها پذیرایی می‌كند.

۱۳۳۰ شركت در درس خارج فقه آیت الله العظمی بروجردی(رضوان الله علیه)
در حوزه، طلاب پس از خواندن كتاب‌های درسی دوره سطح، درس خارج را شروع می‌كنند. درس خارج چون خارج از محدوده كتاب خاصی است آن را خارج می‌گویند. درس خارج توسط مراجع یا مجتهدین مسلم تدریس می‌شود.
اما بازگردیم به جایی كه در حوزه علمیه قم حاج آقا مصطفی زبان‌زد شده و همه از استعداد و اخلاق و تواضع آقا مصطفی پسر حاج‌ آقا روح‌الله سخن به میان می‌آورند. فضلای قم می‌گفتند او نیز چون پدرش دارای درك عمیقی است. به خاطر توانایی و استعداد فراوانش در سن ۲۱ سالگی به درس خارج فقه مرجع بزرگ شیعیان حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی رفت. در آن زمان شركت طلبه‌ای جوان در درس مرجعی بزرگ بی‌سابقه و یا كم‌سابقه بود. خصوصاً در آن زمان پدرش به عنوان احترام در درس آیت‌الله بروجردی شركت می‌كرد. شركت پدر و پسر، زیبایی خاصی به آن مجلس می‌بخشید.
حضرت امام(ره) در اجازه‌ی اجتهاد اهل احتیاط بودند و به زودی به كسی اجازه نمی‌دادند، در مورد حاج آقا مصطفی هم همین احتیاط را به كار بردند و پس از پنج سال كه از اجتهاد ایشان می‌گذشت سرانجام در سی‌سالگی به او اجازه اجتهاد دادند.

۱۳۳۱ ازدواج با دختر آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری
سرانجام آقا مصطفی در سن بیست و دو سالگی با دختر استاد، آیت‌الله حاج شیخ مرتضی حائری ازدواج كرد. معصومه خانم ـ نوه‌ی حاج شیخ عبدالكریم حائری مؤسس حوزه علمیه و استاد آقا ـ دختری ساده زیست بود، او سادگی را در منزل پدر تمرین كرده بود و اینک توان هم‌زیستی با عالمی زاهد را با خود به خانه نو می‌آورد.

۱۳۴۳ چهارده آبان بازداشت توسط رژیم شاه
رژیم تصمیم گرفت برای پایان بخشیدن به نهضت، امام را دستگیر كند. نیروهای شاه ساعت سه بامداد پانزده خرداد هزار و سیصد و چهل و دو به منزل امام(ره) هجوم بردند و معظم‌له را دستگیر كردند.
آقا مصطفی علاوه بر حفظ رابطه با مهاجرین و تلاش برای آزادی حضرت امام(ره)، مصمم بود بیت رهبری بسته نشود و به عنوان سمبل مبارزه، مركز آمد و شد یاران و هواداران رهبری باشد.
رفت و آمد به منزل حضرت امام(ره) بیشتر از حد مقرر بود. دولت بسیار كوشش می‌كرد كه غیر مستقیم جلوی ازدحام زائرین را بگیرد. ساواك قم با ارزیابی صحیح از عملكرد آقا مصطفی به تهران چنین گزارش داد: «بعد از دستگیری و بازداشت آیت الله خمینی، پسر وی به نام سید مصطفی كه معمم نیز می‌باشد و امور جاریه را انجام می‌دهد و پول‌هایی هم توسط بازاریان تهران جهت پرداخت شهریه طلاب رسیده كه شهریه ماه جاری طلاب حوزه علمیه قم به وسیله نامبرده پرداخت گردیده است.
رژیم در اثر فشار افكار عمومی و پیگیری‌های عالمان مهاجر و علمای شهرها مجبور شد در ۱۱ مرداد حضرت امام(ره) و آیت‌الله محلاتی و قمی را از زندان به یكی از منازل ساواك در داودیه منتقل كند و آنان را تحت نظر قرار دهد.
آیت‌الله سید مصطفی در مدت حصر پدر در تهران دائم در رفت و آمد بود تا هم بیت رهبری را در قم سرپا نگهدارد و هم پدر را در تهران در جریان امور قرار دهد.
سرانجام امام(ره) در ۱۵ فروردین ۱۳۴۳ از تحت نظارت و كنترل رژیم آزاد شدند و به قم رفتند.
مردم مسلمان ایران در چهارم آبان ۱۳۴۳ كه مطابق با ۲۰ جمادی، سال‌روز میلاد حضرت زهرا(س) برای استماع سخنرانی امام(ره) ـ كه از قبل هم اعلام شده بود ـ و برای عرض تبریك، به منزل امام(ره) آمدند. امام(ره) پرشورترین سخنرانی تاریخی خود را ایراد نمودند.
ایشان انقلاب سفید شاه را یك توطئه آمریكایی می‌دانست و در صحبت‌های خود آمریكا را مورد حمله قرار می‌داد.
امام(ره) بلافاصله در همین روز بیانیه‌ای صادر كردند و با متنی مستدل امت را در جریان خیانت رژیم و استعمار آمریكا قرار دادند. این بیانیه در مدت كوتاهی در سرتاسر ایران منتشر شد. رژیم و آمریكا سخت به وحشت افتادند و تصمیم گرفتند در شب ۱۳ آبان امام(ره) را دستگیر كنند و سپس همان روز با برنامه طراحی شده به تركیه تبعید كنند.
آیت‌الله سید مصطفی كه همواره پس از امام(ره) می‌بایست مشعل انقلاب را فروزان نگه دارد به محض مطلع شدن از دستگیری رهبر نهضت دست به كار شد.

۱۴ آبان بازداشت توسط رژیم شاه
رژیم این‌بار تجربه ۱۵ خرداد ۴۲ را در خاطر داشت و به نقش آقا مصطفی در ادامه نهضت واقف بود. لذا در همان ساعات اولیه با بازداشت ایشان او را از فعالیت بازداشتند.
اما سرعت عمل شدید مانع عكس‌‌العمل مردم نگردید. پیام آیت‌الله سیدمصطفی به بازاریان رسیده بود بازار قم وارد اعتصابی نسبتاً طولانی گردید. آقا مصطفی را همان روز به تهران منتقل كردند و در ساعت ۲۱ به زندان قزل‌قلعه تحویل دادند. در تاریخ ۴۳/۸/۱۴ پس از بازجویی مفصلی قرار بازداشت موقت برای وی صادر گردید. اما وی در زیر قرار بازداشت خود چنین نوشت: «بسمه‌تعالی. ۴۳/۸/۱۴ به اصل قرار و كیفیت بازداشت و به قرار بازداشت كننده معترضم، سیدمصطفی خمینی.»
وقتی خبر زندانی شدن آقا مصطفی در تركیه به امام(ره) رسیده بود. امام(ره) فرموده بودند: «زندان جهت ورزیدگی و آمادگی او برای آتیه خیلی مؤثر و ثمربخش خواهد بود
سران رژیم پس از بحث و تبادل‌نظر به یك راه حل مطمئن رسیدند و آن تبعید ایشان به تركیه بود. قائم مقام ساواك در مورخ ۴۳/۹/۲۹ در زندان با او ملاقات می‌كند و موضوع را ابلاغ می‌نماید. آقا مصطفی هم موقعیت را مغتنم شمرده و قبول می‌كند به تركیه نزد پدر برود و از سرنوشت و حال وی مطلع شود.
در نتیجه در تاریخ ۴۳/۱۰/۸ حكم آزادی وی صادر و همان روز از زندان آزاد گردید.

۱۳۴۳ سیزدهم دی ماه دستگیری مجدد و انتقال به تهران
دو روز پس از آزادی، ساعت، ۹ صبح را نشان می‌داد كه تلفن بیت به صدا درآمد.
آقا مصطفی تلفن را برداشتند پس از سلام و احوال‌پرسی سرهنگ مولوی گفت:
ـ «زودتر كارهای‌تان را انجام دهید و بیایید تهران تا برای اعزام به تركیه آماده شوید
ـ آقا مصطفی: «من از رفتن به تركیه منصرف شدم. اینجا مشورت كردم و بزرگان حوزه با رفتن من از قم مخالفت كرده‌اند.
ـ مولوی: «نه باید بروید، والا دستور دارم به زور شما را اعزام كنم
ـ آقا مصطفی: «اگر مسئله زور و دستگیری است چرا من خود این كار را انجام دهم. هر كاری دلتان می‌خواهد انجام دهید.
ساعت ۴/۵ بعدازظهر زنگ منزل به صدا درآمد. سرهنگ امیرافضلی آماده بود تا دستور رییس را مبنی بر حركت به تهران برای رفتن به تركیه ابلاغ كند. آقا مصطفی همان جواب صبح را داد.

۱۳۴۳ چهاردهم دی ماه تبعید به تركیه
روز ۴۳/۱۰/۱۳ نیروهای ساواك به منزل آقا مصطفی حمله كردند و ایشان را دستگیر و به تهران منتقل كردند. در همان شب ایشان به باشگاه نخست‌وزیری منتقل شدند تا فردای آن شب به تركیه تبعید شوند. صبح روز بعد، ساعت ۵/۵ با یك فروند هواپیمای نظامی آقا مصطفی را به سوی استانبول پرواز دادند.
زیارت پدر ابرهای یأس و ناامیدی را در درون وی زدود، پدری كه هم استادش بود و هم مراد و هم رهبر.
یكی از برنامه‌های روزانه امام(ره) و آقا مصطفی بحث علمی ـ فقهی بود. ایشان كه در این زمان از مجتهدی مسلم حوزه قم بود با پدر در مسایل مختلف خصوصاً مسائل مستحدثه بحث می‌كرد تا از لحاظ علمی فتواهای مستحكم‌تر و استوارتری صادر نمایند. این بحث‌ها گاه به قدری بالا می‌گرفت و سر و صدا زیاد می‌شد كه مأمورین امنیتی ایران(كه حلقه اول مراقبان آن‌ها را در بیت تشكیل می‌داده‌اند) می‌آمدند و از لای در نگاه می‌كردند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. آن‌ها پدر و پسر را می‌دیدند كه در مقابل هم نشسته‌اند و بحث علمی می‌كنند.

۱۳۴۴ تبعید به عراق
نگهداری مرجعی بزرگ و فرزند وی برای رژیم تركیه سخت گران بود. سران رژیم در یك گردهمایی به این نتیجه رسیدند كه امام(ره) و فرزندش را از تركیه به نجف تبعید كنند.
وقت موعود فرا رسید، اتومبیلی صبح زود در مقابل منزل پارك كرد. مأمور مخصوص پایین آمد و به آقا مصطفی اعلام كرد برای حركت آماده شوند.
دومین دوره زندگی آیت‌الله سیدمصطفی و آخرین دوره آن ورود به نجف است. آقا مصطفی به دلیل طبع بلند پدر از همان كربلا سفارش كردند منزلی ساده برای امام(ره) تهیه كنند و از همان بدو ورود به نجف، امام(ره) و فرزندش به منزل خودشان رفتند.
آقا مصطفی تلگرافی به قم زدند و از مادر و خواهران و همسر و بچه‌ها خواستند تا به نجف رهسپار شوند.

۱۳۴۶ تدریس خارج اصول در نجف
محیط فكری نجف سخت محدود بود. دخالت مجتهدان نجف در انقلاب مشروطه ایران و شكست مشروطه و دخالت عالمان عراق در جنگ علیه انگلیس در جنگ جهانی اول و شكست آنان، سخت حوزه را از سیاست بیزار كرده بود.
از طرف دیگر، حوزه نجف به حوزه قم به دلیل قدمتش، به دید تحقیر می‌نگریست. از همین رو رژیم تصمیم گرفت برای شكستن امام(ره) وی را به نجف تبعید كند.
آقا مصطفی تصمیم گرفت ذهنیت نجف را تغییر دهد. ابتدا پای درس مراجع نجف، آیت‌الله خویی و آیت‌الله شاهرودی می‌نشست و با اشكالات پرمحتوای علمی ثابت كرد درس آموختگان حوزه علمیه قم، بسیار عمیق‌تر از حوزه‌های دیگر رشد كرده‌اند.
یكی از عوامل تأثیرگذار در حوزه نجف درس فقه امام خمینی بود امام در این درس، مكاسب شیخ انصاری را مورد نقد قرار می‌داد.
آیت‌الله سیدمصطفی در درس فقه پدر شركت می‌كرد و با سئوالات دقیق و پاسخ‌های عمیق غنای درس امام(ره) را دو چندان می‌كرد.
در سال ۱۳۴۶ بنا به درخواست بعضی از فضلای نجف آقا مصطفی تدریس خارج اصول را آغاز كرد. وی با تسلط بر علوم عقلی و فقه و اصول و آشنایی با مبانی اصولی پدر چنان به نقد آراء اصولی مرحوم نائینی كه بر حوزه نجف سیطره داشت پرداخت كه تحولی عمیق بر جای گذاشت.
آقا مصطفی در كنار تدریس به تحقیق و نوشتن نیز می‌پرداخت و آثار گران‌بهایی را از خود به یادگار گذاشت. در مجموع تا كنون ۴۰ تألیف در زمینه تفسیر، فقه، اصول، فلسفه، نحو و مسائل سیاسی از وی شناخته شده است.

۱۳۵۶ سفر به بیروت برای تحكیم وحدت بین مجلس اعلی و مبارزان مذهبی ضدشاه
همان‌طوری كه در گزارش ساواك آمده است آقا مصطفی برای هماهنگی بین مبارزان خارج از ایران تلاش می‌كرد. یكی از كانون‌های مبارزان ایرانی لبنان بود. امام موسی صدر در لبنان شیعیان را سامان داده بود و یك تشكیلات سیاسی به نام مجلس اعلای شیعیان و یك تشكیلات نظامی به نام حركت محرومین تأسیس كرده بود. موقعیت سیاسی امام موسی صدر و تشكیلات تازه پای او در لبنان موجب بعضی ارتباطات امام موسی صدر با رژیم شاه شده بود و این ارتباط برای مبارزین ایرانی سخت می‌آمد و موجب اختلافی شدید شده بود. اما نهضت اسلامی ایران از طرفی احتیاج به پایگاهی در لبنان داشت. آیت‌الله سیدمصطفی برای تحكیم این وحدت در سال ۵۶ به بیروت مسافرت كرد و مورد استقبال گرم و صمیمانه سیدموسی صدر قرار گرفت.
حاج آقا مصطفی علاوه بر این‌كه همواره در تلاش بود تا اندیشه‌های سیاسی امام(ره) را به اجرا درآورد، خود نیز اندیشمندی بود كه دارای نظریات برجسته سیاسی ـ اسلامی بود.
او معتقد بود كه با دید مرجعیت از حالت انفرادی به شورایی تبدیل شود و برای حل و فصل مسائل دینی یك شورای فتوایی تشكیل گردد. اما در مورد رهبری معتقد بود كه رهبری سیاسی باید به عهده یك فرد قاطع باشد كه پس از مشاوره چون فرماندهی نظامی فرمان صادر كنند و همگان اطلاعت كنند.
او معتقد بود برای رسیدن به هدف باید با تحزب، تشكل و ایجاد كتاب‌خانه‌ها و انجمن‌های ریز و درشت و محفل‌های بزرگ و كوچك ممكن است یك شبكه سرتاسری ساخت و یك جوش و خروش سر و سامان‌دار به راه انداخت او تنها راه برای رسیدن به هدف، ایجاد یك «حكومت عادلانه» می‌دانست و معتقد بود كه تشكیل چنین حكومتی به خواست خداوند بسیار نزدیك است اما رسیدن به چنین حكومتی هیچ ملتی با سستی و خوش‌گذرانی و تن‌پروی به آینده نوین نرسیده و نمی‌بایست انتظار آن را داشت.
لذا در اول گام‌های خود برای تحقق انقلاب با راهنمایی ایشان روحانیون مبارز خارج از كشور تشكل پیدا كردند و با این‌كه حضرت امام(ره) معتقد بود كه تنها راه سرنگونی رژیم یك انقلاب مردمی است او اعتقاد داشت كه از راه‌های دیگر مبارزه نباید جلوگیری كرد. بلك باید حركت‌های مسلحانه را نیز تأیید كرد، ایشان همه را به یادگیری آموزش نظامی و عملیات مسلحانه علیه رژیم تشویق می‌كردند و خود او نیز آموزش‌هایی دیده بود و به برادران روحانی كه در نجف می‌زیستند و از ایران متواری شده بودند توصیه می‌كرد كه به پادگان‌های نظامی فلسطینی‌ها و یا جاهای دیگر بروند و آموزش نظامی ببینند و در این راه تا آن‌جا كه می‌توانست برای آنان امكانات فراهم می‌كرد.
جایگاه سیاسی آیت‌الله حاج آقا مصطفی برای رژیم شاه مشخص بود لذا بعد از دستگیری دوم حضرت امام(ره)، اولین شخصی را كه دستگیر كردند وی بود و سپس برای همیشه او را به تبعید فرستادند و در طول تبعید برای تخریب چهره‌ی نورانی این مبارز از هیچ تهمت و شایعه‌ای كوتاهی نكردند.
در جریان ترور تیمور بختیارثابتی رئیس اداره سوم ساواك در یك مصاحبه مطبوعاتی حاج آقا مصطفی را متهم به همكاری با دولت عراق كرد.
در اعتراض به چنین اقدامی عده‌ای از بازاریان تهران ضمن ملاقات با آیت‌الله شهاب‌الدین نجفی‌مرعشی در قم از نامبرده خواسته‌اند كه در مصاحبه مطبوعاتی مقام امنیتی و نام‌بردن از مصطفی خمینی فرزند آیت‌الله خمینی اعتراض و اعلامیه‌ای صادر نمایند.
سرانجام رژیم با این ترفندها نتوانست جلو محبوبیت حاج آقا مصطفی را بگیرد و خبر رحلت او شراره‌ای در جان مؤمنان افكند كه در سرتاسر ایران آتشی به پا شد كه رژیمی ۲۵۰۰ ساله را در كام خود محو كرد.

۱۳۵۶ شهادت
آن شب پاییزی سخت سنگین بود. هیچ كس نمی‌دانست آن شب تیره، اوج سیاهی، یا پایان آن است. اما بعدها معلوم شد كه آن شب اوج تاریكی بود، اوجی كه فرود آن آغاز شد و نزول ستاره‌ای خبر از پایان آن می‌داد.
حاج آقا مصطفی مهمان داشت تا پاسی از شب بیدار بود. صغری خانم پیرزن یزدی كه در منزل حاج آقا مصطفی خدمت می‌كرد، طبق معمول صبحانه آقا را برد كه دید آقا روی كتاب دعا خم شده است. صدا زد: «آقا! آقا!» جواب نشنید نگاه كرد دید زیر چشمان آقا كبود شده. فوری رفت پایین و خانم را صدا زد و سراسیمه خودش را به كوچه رساند. آقای دعایی را می‌بیند و كمك می‌طلبد آقای دعایی و دو نفر دیگر خودشان را به بالین آقا می‌رسانند تا وی را به بیمارستان منتقل می‌كنند. تلفنی به منزل امام(ره) می‌زنند و حاج آقا را كه آن‌روزها در نجف بود را می‌طلبند. حضرت امام(ره) حاج احمد آقا را پیدا می‌كنند و می‌گویند فكر می‌كنم معصومه خانم مریض است برو منزل آقا مصطفی. در حالی حاج احمد آقا به منزل برادر می‌رسد كه پیكر برادر را از بالا به پایین می‌آورند تا با تاكسی به بیمارستان منتقل نمایند.
در بیمارستان پزشكان خبر فوت را به احمد آقا می‌دهند. احمد آقا به منزل پدر می‌آید و می‌گوید حال حاج آقا مصطفی بد شده است. امام(ره) می‌گویند: «می‌خواهم به بیمارستان بروم و مصطفی را ببینم.» احمد بیرون می‌آید و به آقای رضوانی می‌گوید: «به امام(ره) بگویید آقا مصطفی ممنوع‌الملاقات است
امام(ره) از پنجره بالا احمد را دوباره می‌بیند و صدا می‌زند می‌فرمایند: «مصطفی فوت كرده؟» احمد آقا گریه می‌كند و امام(ره) می‌نشینند و همان‌طور كه نشسته بودند و دست‌ها‌یشان روی زانو گذاشته بودند انگشتان‌شان را به حركت درآوردند و سه بار گفتند: «انا لله و انا الیه راجعون«
پزشك پس از معاینه جسد آیت‌الله سیدمصطفی اعلام كرد: «آثاری از سكته قلبی یا مغزی در وی مشاهده نمی‌شود و علایم روی بدن از مسمومیت وی خبر می‌دهد اما برای روشن شدن واقعیت، كالبد شكافی لازم است.» امام(ره) با كالبد شكافی مخالفت كردند و فرمودند: «رژیم عراق به این بهانه عده‌ای از دوستان را به بهانه رفت و آمد به بیت دستگیر می‌كند و دیگر آقا مصطفی هم برای ما زنده نخواهد شد.»

برگرفته از كتاب ستاره‌ی صبح انقلاب
چاپ مركز اسناد انقلاب اسلامی

مقاله ها مرتبط