۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

خاطرات کاشف رضاخان میرپنج!

خاطرات کاشف رضاخان میرپنج!

خاطرات کاشف رضاخان میرپنج!

جزئیات

بازخوانی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاخان از نگاه مأمور انگلیسی «آیرون ساید»

3 اسفند 1399
آن روز که ایران توسط سه کشور اشغال شد...
آیرون ادموند سایدوقتی در مرداد ماه ۱۲۹۳ جنگ جهانی اول آغاز شد؛ ایران اعلام بی‌طرفی کرد، آن هم ایرانی که تجربه به انحراف کشیده‌شدن مشروطه را پشت سر گذاشته بود، پادشاه جوان و بی‌تجربه‌اش احمدشاه پی خوش‌گذرانی بود و از طرف دیگر هم نمایندگان «روسوفیل» و «انگلوفیلش» در مجلس و دولت، مشغول دعوا و مرافعه و زورگویی به مردم بودند. اما در آن روزگار با تلاش افراد خداشناس و وطن‌خواهی مثل «شهید مدرس»، «ملک‌الشعرای بهار»، «محی‌الدین شیرازی» و «علی کازرونی» و... در مجلس و دولت، کشورمان ایران در جنگ اول جهانی اعلام بی‌طرفی کرد تا دو کشور هم‌پیمان، یعنی روس و انگلیس که دشمن دیرینه‌اش بودند، نتوانند بهانه‌ای برای غارت‌گری بیشتر کشور پیدا کنند. اما فایده‌ای نداشت؛ چون بر اثر بی‌کفایتی همان حاکمان وابسته و نالایق و در ضمن اوضاع به هم ریخته سیاسی کشور، انگلیسی‌ها از جنوب، روس‌ها از شمال و عثمانی‌ها هم که هم‌پیمان آلمان در جنگ جهانی اول بودند از غرب، بی‌طرفی ایران را نقض کردند و به این شکل ارتش این سه کشور خاک ایران را از شمال و جنوب و غرب اشغال کردند...
آن وقت در تمام چهارسالی که جنگ جهانی اول ادامه داشت، در اثر اشغال‌گری و غارت‌گری هر سه کشور روسیه، انگلیس و عثمانی؛ قحطی و فقر، ناامنی و مریضی سرتاسر ایران را فرا گرفت و شرایط زندگی مردم ایران بسیار سخت شد.

انگلیسی‌ها و رضاخانی که رضاشاه شد
در سال پایانی جنگ جهانی اول، «انقلاب بلشویکی» در روسیه به پیروزی رسید و روس‌ها آن‌قدر درگیر مسائل داخلی بودند که مجبور به ترک قسمت شمالی ایران–که آن را در جریان جنگ جهانی اول اشغال کرده بودند- شدند. عثمانی‌ها هم به دلیل شکستی که از انگلیسی‌ها در جریان جنگ خورده بودند ایران را ترک کردند و فقط ماندند انگلیسی‌ها... ؛ اما البته این انگلیسی‌ها هم که تمام رقبایشان در ایران به نوعی از دور خارج شده بودند هم یک مشکل اساسی داشتند؛ آن هم این‌که به دلیل شرایط بعد از جنگ و آسیب‌هایی که دیده بودند و البته شروع قیام‌هایی در بخشی از مستعمره‌هایشان، مثل کشور مصر، نمی‌توانستند نیروی نظامی در ایران مستقر کنند. پس به فکر بر سرکار آوردن یک دست‌نشانده کاملاً فرمانبر افتادند. به همین دلیل هم یک ژنرال کارکشته‌شان را به ایران فرستادند تا آن فرد دست‌نشانده را کشف کند.   
و «آیرون ساید» همان ژنرال معروف انگلیسی بود که «رضا خان میرپنج» را برای بریتانیای کبیر! کشف کرد تا دولت متبوعش دیگر دردسر وجود نمایندگان استواری چون شهید مدرس را نداشته باشد. مدرسی که با دو تا سخنرانی، مانع انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ «وثوق‌الدوله» و سرازیری پول و سرمایه به جیب کشور «روباه پیر» شد1. آن‌وقت همین جناب ژنرال «آیرون ادموند ساید» خاطراتش را از دوره مأموریتش در ایران و کشف «رضا قلدر» نوشته و پسرش بعد از مرگ او، آن خاطرات را در کتابی با عنوان «شاهراه فرماندهی» چاپ کرد. کتابی که در سال ۱۳۷۳ با عنوان «خاطرات سّری آیرون ‌ساید» توسط مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی ترجمه و با همکاری مؤسسه خدمات فرهنگی رسا در ایران، چاپ شد.
کتابی که خواندنش حتی در حد چند بند، خوی استعمارگری انگلستان و دست‌نشاندگی رضاشاه را نشان می‌دهد.

فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را برطرف می‌کند!
۲ نوامبر ۱۹۲۰
قزاق‌ها در مجموع حدود هزارنفر بودند. مدت‌ها بود که موجوداتی به این مفلوکی ندیده بودم. اکثر آنها پابرهنه بودند و پارچه‌ای مندرس به دور خود پیچیده بودند. پس از رژه نظامی با تمامی افسران به گفتگو پرداختم. به آنها گفتم که افسران انگلیسی جانشین افسران ایرانی نخواهند شد. یکی دو نفر از آنها از من خواستند که حقوق‌شان را پرداخت کنم... (صفحه ۱۲ و ۱۳)
۱۴ ژانویه ۱۹۲۱
فرمانده کنونی قزاقان موجود حقیر و بی‌بو و بی‌خاصیتی است و روح و روان واقعی این گروه سرهنگ رضاخان است؛ یعنی همان مردی که بسیار به او علاقمند شده‌ام... شخصاً عقیده دارم فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را برطرف خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچ‌گونه دردسری این کشور را ترک کنیم. (صفحه ۱۴ و ۱۵)
آیرون ادموند ساید۳۱ ژانویه ۱۹۲۱
گفت‌وگوهای مفصلی با رضاخان انجام دادم. رضا موجودی سخت‌کوش به نظر می‌رسد و بینی بزرگی دارد. قیافه او شبیه یهودیان است و موی سرش رو به سفیدی گذاشته. او را به فرماندهی مطلق قزاق‌های ایرانی گماردم. او قوی‌ترین فردی است که تاکنون دیده‌ام. به او گفتم که به‌تدریج از تحت کنترل من خارج می‌شود و باید همراه سرهنگ «اسمایس2» مقدمات رویارویی با شورشیان رشت۳ را پس از خروج ستون از منجیل، فراهم کند... (صفحه ۱۶)
۱۲ فوریه ۱۹۲۱
هنگامی‌که موافقت کردم رضاخان را به حال خود رها سازم، دو نکته را برایش روشن ساختم: اول این که «هنگامی که از هم جدا می‌شویم نباید بکوشد مرا از پشت هدف قرار دهد. اگر چنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد و به سود هیچ‌کس نخواهد بود، مگر حزب انقلابی. و دوم این‌که شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار گردد». رضا با چرب زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم... (صفحه ۲۱۹)
۱۴ فوریه ۱۹۲۱
فرمان قطعی تخلیه قوا از لندن صادر شده و از من خواسته‌اند که کانون‌های اطلاعاتی(جاسوسی) در سراسر کشور دایر سازم؛ اما نگفته‌اند که نفرات چنان سازمانی را از کجا فراهم سازم و حقوق این پرسنل از طرف کی حواله خواهد شد. مثل این‌که یادشان رفته که ایران هنوز هم کشوری مستقل است و به احتمال زیاد به رفتار ما اعتراض خواهد کرد.(صفحه ۲۲۳)

اعتراض‌هایی که در نطفه خفه شد
البته مردم ایران، از در جاهای مختلف به روی کار آمدن رضاخان اعتراض کردند. مثل «کلنل پسیان»، «علی‌مرادخان بختیاری» و... از طرف دیگر «آیت‌الله مدرس» هم کلی تلاش کرد تا رضاقلدر، رضاشاه نشود، اما جاسوسان و دست‌نشاندگان انگلیسی و نظام دیکتاتوری پهلوی اول تمام قیام‌ها و اعتراض‌ها را با گلوله، سرکوب‌گری و آمپول هوا ساکت کرد.
آن وقت برای همین است که با کینه و تبرّی‌ای به عمق سه قرن فریاد می‌زنیم:
 «مرگ بر انگلیس»
پی‌نوشت‌:

۱. البته یک دلیل بسیار مهم دیگری که باعث شد کشور استعمارگر انگلستان به فکر روی‌کار آوردن یک دست‌نشانده در ایران بیافتند؛مبارزه بی‌امان و جهاد دلاوران دشتستان و تنگستان به سرداری «رئیس‌علی دلواری» با ارتش استعماری‌شان بود.
۲. یكی از افسران ارشد انگلیسی بود كه برای آموزش ارتش جدید ایران ــ كه در قرارداد سرپرسی كاكس پیش‌بینی شده بود ــ به تهران آمد.
۳. منظور آیرون ساید از شورشیان رشت، میرزاکوچک‌خان جنگلی و یارانش است که برای نجات ایران از دست قوای بیگانه و دست‌نشاندگان قاجار، دست به قیام زده بودند. 
 
نویسنده: انوشه میر مرعشی

مقاله ها مرتبط