۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

در دل جنگ

در دل جنگ

در دل جنگ

جزئیات

شرحی کوتاه بر چگونگی تشکیل سپاه ششم امام جعفر صادق علیه‌السلام/ به مناسبت شهادت امام صادق علیه‌السلام

16 خرداد 1400
اواخر سال ۶۵ و بعد از پایان یافتن عملیات کربلای۵، طرحی از طرف فرمانده کل سپاه در دستور کار گرفت که طی آن استان‌های کشور به دوازده بخش شهید علی هاشمیتقسیم شدند و هر بخش تحت فرماندهی یک سپاه قرار گرفت. طی این طرحِ تجمیع که به منظور ساماندهی پشتیبانی، جذب، اعزام و خدمت‌رسانی به رزمندگان انجام می‌گرفت، استان خوزستان متشکل از شهرهای اهواز، ایذه، آبادان، باغ‌ملک، بهبهان، اندیمشک، شوشتر، سوسنگرد، خرم‌شهر، ماهشهر، دزفول و در یک مقطع کوتاه خرم‌آباد، تحت عنوان سپاه ششم و به نام مبارک امام جعفر صادق(ع) نام‌گذاری شد. فردی که از سوی محسن رضایی به عنوان فرمانده این سپاه معرفی شد، پاسداری بود به نام آقای صفاریان. علی هاشمی هم به عنوان جانشین او منصوب شد. آقای صفاریان از لحاظ مدیریتی و کاری، شباهت چندانی به علی هاشمی نداشت و همین تناقض بین شیوه فعالیت‌ها، علی هاشمی را اذیت می‌کرد. علی هاشمی فعال و خستگی‌ناپذیر بود که بیش‌تر وقتش در طی فرماندهی بر قرارگاه نصرت و قبل از آن، در میدان عمل و در دل جنگ و رویارویی با دشمن گذشته بود و حالا نمی‌توانست بنشیند پشت میز و از دور، اوضاع نیروهایش را سروسامان دهد. مسئله دیگری که برای علی هاشمی آزاردهنده بود، موضوع قرارگاه نصرت بود. قرارگاهی که علی هاشمی از آغاز تشکیل، در آن حضور داشت و با داشتن عملیات‌های منظم اطلاعاتی و شناسایی، هم‌چنان فعال بود تا اطلاعات دقیقی از وضعیت دشمن بگیرد. قرارگاهی که علی هاشمی روزهای سخت و طاقت‌فرسای عملیات‌های خیبر، بدر و والفجر۸ را در آن تجربه کرده بود و حالا سمت معاونت در سپاه ششم، دستش را از قرارگاه کوتاه می‌کرد. او با این مسئولیت می‌بایست توی شهر ماندگار می‌شد و این از هر چیزی برای علی هاشمی سخت‌تر بود. همه این مسائل در کنار هم باعث شد فشار روحی مضاعفی نسبت به قبل بر شانه‌های علی هاشمی سنگینی کند. این بود که کم‌تر از دو ماه بعد به سراغ احمد غلام‌پور فرمانده قرارگاه کربلا رفت و وضعیت را واضح برایش شرح داد و گفت: من نمی‌توانم با این شرایط توی سپاه ششم بمانم!
احمد غلام‌پور علی هاشمی را خوب می‌شناخت. از روزهای آغازین جنگ دوشادوش هم جنگیده بودند و وجب به وجب جبهه را زیر پا گذاشته بودند. حتی در برهه‌‌ای قبل از تشکیل قرارگاه نصرت، علی هاشمی جانشین احمد غلام‌پور در قرارگاه کربلا بود. این بود که احمد غلام‌پور، بنا به درخواست علی هاشمی مسئله را با محسن رضایی در میان گذاشت. کم‌تر از یک هفته بعد، حکم فرماندهی علی هاشمی بر سپاه ششم به امضای محسن رضایی و علی شمخانی رسید. اوایل سال ۶۶، فرمانده پیشین تودیع و علی هاشمی به عنوان فرمانده معرفی شد.
علی هاشمی محل استقرار سپاه ششم را- که مقر سپاه ناحیه خوزستان بود- به دلیل تعداد کم ساختمان‌ها، قدیمی بودن بنا و... مناسب نمی‌دید، اما خرید یک ساختمان جدید، نیاز به پول زیادی داشت که تهیه‌اش کار سختی بود. به علاوه، با توجه به شرایط کشور در سال ۶۶ غیرضروری به نظر می‌آمد. علی هاشمی در نهایت، کارش را در همان مقر شروع کرد تا در فرصتی بهتر تغییر مکان دهند.
شورای فرماندهی سپاه ششم که توسط علی هاشمی انتخاب شدند، تقریبا همان شورای فرماندهی قرارگاه نصرت بودند. افرادی متخصص، خبره و مجاهد که سال‌ها در کنار علی هاشمی کار کرده بودند. عباس صمدی به عنوان جانشین فرمانده، آقای گرجی‌زاده مسئول ستاد، مهدی نریمی مسئول مخابرات ، حمید رمضانی مسئول اطلاعات، سیامک بمان مسئول عملیات و تعدادی دیگر.
شهید علی هاشمیعلی هاشمی هفته را به دو قسمت تقسیم کرد. دو روز را در مقر سپاه ششم می‌گذراند و کارها را سامان می‌داد و احیانا اگر جلسه‌ای بود در آن شرکت می‌کرد و پنج روز باقی مانده را در قرارگاه نصرت حضور داشت. در این پنج روز هم مسائل مربوط به یگان‌های مستقر در جزیره، کمبودها و مشکلات نیروها و وضعیت دشمن در هور و جزیره را بررسی می‌کرد. یکی از برنامه‌هایی که علی هاشمی در مورد سپاه ششم پیاده کرد این بود که گاهی جلسات شورا و یا حتی جلسه با استانداران را در قرارگاه نصرت برگزار می‌کرد. یک‌بار از او پرسیدم: حاج‌علی، چرا جلسات سپاه ششم را همان‌جا برگزار نمی‌کنی؟! چرا این بندگان خدا را می‌آوری این‌جا؟ گفت: بگذار بیایند با فضای جبهه آشنا بشوند و وضعیت را از نزدیک لمس کنند و بدانند این بچه‌ها تو چه وضعیتی می‌جنگند. این‌طوری وقتی بچه‌ها توی شهر سراغ‌شان بروند، مسئولیت بیش‌تری در قبال‌شان حس می‌کنند.
سپاه ششم در طی یک سال فعالیتش تا پایان جنگ، با توجه به محدوده وسیع فرماندهی‌اش، مسئولیت‌های زیاد و سنگینی برعهده داشت. ایجاد هماهنگی بین شهرها، گزارش گرفتن از روند فعالیت‌ها، توجیه کردن‌ در باب ماموریت‌های محوله، همه و همه، تنها گوشه‌ای از مسئولیت سنگین سپاه ششم بود که علی هاشمی با شمّ قوی فرماندهی و توانایی‌های بی‌مثالش خوب از پس آن برمی‌آمد. علی هاشمی جلسات فشرده و مداومی با مسئولان رده بالای سپاه ششم داشت، اما تنها به گزارش آن‌ها اکتفا نمی‌کرد و این جلسات، زنجیر‌وار تا پایین‌ترین رده‌های این واحدها جریان داشت. مسئولیت جذب نیروی بسیجی در راستای فرمان امام(ره) مبنی بر تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی، گزینش، آموزش و جذب پاسداران واجد شرایط و داوطلب، حجم زیادی از کار بود که از طرف شهرهای خوزستان به سوی سپاه ششم سرازیر می‌شد. حفظ امنیت در خوزستان، پشتیبانی یگان‌های هر استان مثل لشکر ولی‌عصر(عج)، تیپ اطلاعاتی امام حسن مجتبی(ع) و تیپ۶۲ خیبر- که سال ۶۲ توسط علی هاشمی بنیان‌گذاری شد و بعد از تشکیل سپاه ششم و سپردن مسئولیت آن به بهنام شهبازی، به تیپ۸۵ موسی‌بن‌جعفر تغییر نام یافت- از لحاظ نیرو، تدارکات و نیازهای ریز و درشت دیگر، همه و همه به عهده سپاه ششم بود.
فعالیت سپاه ششم با این حجم مسئولیت و تحت فرماندهی علی هاشمی طی یک سال و چهار ماه قبل از قبول قطع‌نامه و پایان جنگ ادامه داشت، اما در تیرماه سال ۶۷ و با سقوط جزیره مجنون و مفقود شدن علی هاشمی و شهادت و اسارت چند تن از شورای فرماندهی سپاه، عملا از حالت اولیه خارج شد.
حمید رمضانی چهارم خرداد یعنی یک ماه قبل از این حادثه به شهادت رسیده بود. گرجی‌زاده اسیر شد و مهدی نریمی هم در همان هور به شهادت رسید. فرماندهی سپاه ششم با همین وضعیت و تا فاصله کوتاهی که تا پایان جنگ داشتیم به سردار احمد غلام‌پور سپرده شد.

نویسنده: زینب‌سادات سیداحمدی

مقاله ها مرتبط