۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

حکایت فتح

حکایت فتح

حکایت فتح

جزئیات

گفت‌وگو با فروز رجایی‌فر/ به مناسبت ۱۳ آبان، سالروز تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان خط امام در سال ۱۳۵۸

13 آبان 1402
اشاره: مؤسسه فرهنگی هنری جنات فکه در سال ۷۸ مستندی به‌نام حکایت فتح به سفارش شبکه دو سیما تهیه کرد که در همان سال به مناسبت روز سیزده آبان پخش گردید. موضوع این مستند در رابطه با تسخیرلانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره)بود. خانم فیروز رجایی‌فر که یکی از این دانشجویان است در طول برنامه از نحوه تسخیر لانه و اتفاقاتی که در آنجا شکل گرفت، سخن می‌گوید که خلاصه متن آن را با هم می‌خوانیم:

شما در آبان سال ۵۸، قبل از این‌که بحث تسخیر لانه جاسوسی پیش بیاید، در چه رشته‌ای درس می‌خواندید و درکدام دانشگاه؟
من در آن‌زمان دانشجوی دانشگاه صنعتی امیرکبیر بودم که به پلی‌تکنیک تهران معروف بود. دانشجوی رشته مهندسی شیمی گرایش پلیمر بودم. مدت‌ها بود که بعد از درگیری‌های زمان انقلاب، دانشگاه تعطیل شده بود. اولین ترمی بود که بعد از پیروزی انقلاب به طور طبیعی ما ثبت‌نام کردیم و آماده بودیم که درس‌ها را بگذرانیم منتهی خب به هر صورت وضعیت خاصی در دانشگاه از نظر مسائل سیاسی حاکم بود. مسائل کشور خیلی آن‌موقع مهم بود و توجه بچه‌ها بیشتر از درس، به اوضاع سیاسی کشور معطوف بود.

چه کسی برای تسخیر لانه جاسوسی از شما دعوت کرد؟
فردای ‌روز سیزده آبان ۵۸ قرار بود مراسمی برای بزرگداشت شهدای سیزده آبان سال گذشته انجام شود. حضرت امام(ره) هم در اعلامیه‌ای خطاب به دانشجوها به اصطلاح در مورد آمریکا هشدار داده بودند و دعوت کرده بودند حملات‌مان‌‌ را علیه آمریکا گسترش دهیم. دلیل اشغال سفارت آمریکا رفتن شاه به آمریکا بود و اینکه آمریکا حاضر نبود او را در اختیار ایران قرار دهد. در واقع شاه وقتی از ایران به مصر رفت، آمریکا خیلی اصرار داشت او را به آمریکا ببرد اما شاه به پیشنهاد هم‌پیمانانش می‌خواست در منطقه بماند تا آمادگی داشته باشد در صورت بهبود شرایط فوراً به ایران برگردد. شاه به مصر رفت و بعد از آن به فاصله کوتاهی انقلاب پیروز شد. آن دعوتی که شاه قبلاً از آمریکا گرفته بود دچار نوسان و مشکلاتی شد که علتش حالا پیروزی انقلاب بود. آمریکا نمی‌توانست پیش‌بینی کندکه آیا این انقلاب پیروز می‌ماند و حکومت جدید در ایران مستقر می‌شود یا این‌که باید شاه برگردد. خود آمریکا در تصمیم‌گیری دچار تناقض شده بود و به همین دلیل دعوت از شاه را پس گرفت. شاه سرگردان مانده بود که به کجا برود. بعد از مدتی مجبور شد از مصر به مراکش برود. در این میان اتفاق خیلی مطلوبی برای آمریکا رخ داد و آنها را از این تناقض نجات داد. شش سال بود که شاه دچار بیماری سرطان بود اما با مهارت و زیرکی اجازه نداده بود که آمریکا بیماری‌اش را متوجه شود. او نگران بود به همان ترتیب که پدرش را برداشتند و او را گذاشتند، وقتی مریضی سرطانش را بفهمند، او را بردارند و پسرش را بگذارند یا یک نفر از خاندان دیگرش را. وقتی حال محمدرضا خیلی وخیم شد، خواهرش اشرف نامه‌ای به کارتر نوشت با این مضمون که حال برادرم خیلی بد است و احتیاج به معالجه دارد و به هر صورت متحد شما بوده و شما باید آمدن او به آمریکا را قبول کنید.
خانم فیروز رجایی‌فردر واقع این مریضی در حقیقت مثل یک هدیه‌ برای آمریکا بود تا از این سرگردانی نجات‌شان دهد. کارتر تصمیم گرفت که تحت عنوان یک عمل خیرخواهانه و انسان‌دوستانه از شاه دعوت کند تا به آمریکا برود. به محض این‌که شاه را دعوت کرد و قبل از این‌که انتقالش بدهند، کاردار سفارت آمریکا در ایران به دستور ونس، وزیر امورخارجه آمریکا، ملاقاتی با نخست‌وزیر و وزیرخارجه آن‌زمان ایران می‌کند و در همان ملاقات اطلاع می‌دهد که ما می‌خواهیم شاه را به آمریکا انتقال بدهیم و شما این اطمینان را به ما بدهید که می‌توانید مسائل داخلی ایران علیه آمریکا را کنترل کنید. وزیرخارجه ایران آن‌جا اظهار می‌دارد که ما باید مطمئن باشیم که شاه این بیماری‌ را دارد چون قبل از این، جهان خبر از این بیماری نداشت وبه طور رسمی هیچ‌وقت اعلام نشده بود. ایران درخواست می‌کند که یه تیم‌ پزشکی از ایران برود، او را معاینه کند و پرونده پزشکی‌اش را بررسی کند، اما آمریکا قبول نمی‌کند. در هر صورت شاه در روز بیست و نهم مهرماه آماده می‌شود که برود آمریکا، درست دو هفته قبل از اشغال لانه‌. جوّ کشور در آن موقع خیلی حساس بود؛ مردم ایران ناراحت بودند که شاه به آمریکا رفته، حضرت امام(ره) هم راجع به این مطلب ناراحت بودند. روز ششم آبان، امام(ره) در سخنرانی‌اش، حمله شدیدی به قراردادهای ایران با آمریکا می‌کند و فرمودند که تمام گرفتاری‌های ما و مسلمین از آمریکاست. بشکند قلم‌هایی که برای این‌ها کار می‌کند. هفتم آبان در بلوچستان ناامنی‌های مرزی رخ می‌دهد. هشتم آبان حضرت امام(ره) در پیامی خطاب به زائران بیت‌الله فرمودند که علیه مستکبران و متجاوزان قیام کنید و توطئه‌های راست و چپ به‌خصوص آمریکای چپاول‌گر و متجاوز و اسرائیل جنایتکار را به گوش عالمیان برسانید. در این‌جا می‌بینیم که در فاصله دو روز حضرت امام(ره) دوباره علیه آمریکا اعتراض می‌کنند. هشتم آبان، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بیانیه‌ای صادر می‌کند که مظلومیت سپاه را در کردستان نشان می‌دهد. نهم آبان حضرت امام(ره) سخنرانی می‌کنند، می‌فرمایند که من امیدم به جوان‌ها بود. ببینید چقدر این جمله می‌تواند در جوان‌های انقلابی آن موقع اثری شگفتی باقی بگذارد. در جای دیگر همین سخنرانی می‌فرمایند ما مردهایی را نمی‌خواهیم که زیر پناه آمریکا و انگیس بروند. ده آبان ۵۸، نخست‌وزیر و رئیس دولت موقت در الجزایر با مشاور امنیتی کارتر، رئیس‌جمهور آمریکا، آقای برژنسکی یک ساعت و بیست و پنج دقیقه دیدار و مذاکره می‌کند. در این طرف مرزها
حضرت امام
(ره) دارند اصرار می‌کنند که علیه آمریکا حمله‌تان را گسترش دهید و در آن‌طرف دنیا، نماینده رسمی وزارت ایران دارد با آمریکا مذاکره می‌کند! طیف وسیعی از اعتراضات شدید شروع می‌شود. از طیف‌های چپ‌ کمونیستی خیلی تند‌رو تا راست‌ غیرانقلابی، همه شدیداً به این کار اعتراض می‌کنند که چرا هیئت ایرانی ملاقاتی با طرف آمریکایی داشته و خبرهای این ملاقات تظاهرات پرشور مردم ایران در نمازجمعه یازده آبان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. روز دوازده آبان پیام حضرت امام صادر می‌کنند برای دعوت به شرکت در مراسم بزرگداشت شهدای سیزده آبان سال گذشته - سال ۵۷ – که در این پیام به صراحت می‌فرمایند بر دانش‌آموزان،‌ دانشگاهیان، محصلین علوم دینی است که با قدرت تمام حملات خود را علیه آمریکا و اسرائیل گسترش داده و آمریکا را وادار به استرداد شاه مخلوع و جنایتکار بنمایند.
قرار بود که این حرکت در ظاهر به اسم اعتراض به سفر شاه به آمریکا انجام بشود و تقاضایی برای استرداد شاه باشد، ولی باطن و انگیزه‌های اصلی آن حرکت در حقیقت مسئله دخالت‌های آمریکا در ایران بود. باطن اعتراض به آمریکا در حقیقت قطع کردن این نوع جریان‌هایی بود که داشت به انقلاب صدمه می‌زد ولی ظاهرش اعتراض رفتن شاه به آمریکا و پذیرفته شدن او در آمریکا و مسئله استرداد شاه بود.

افرادی که در تسخیر سفارت آمریکا دخالت داشتند از چه طریقی همدیگر را می‌شناختند؟
از دوره انقلاب تقریباً بچه‌ها شناخته شده بودند. فعالیت‌هایی که می‌شد و فضایی که حاکم بود به‌خصوص آزادی که بعد از انقلاب شکل گرفت، هر کسی با هر گرایش را خیلی راحت می‌توانست نشان بدهد و جوری نبود که افراد مصنوعات انقلابی‌شان رامخفی بکنند. به همین خاطر همه علناً به چیزهایی که اعتقاد داشتند مشغول بودند.
ما ساعت هفت صبح رفتیم به دانشگاه در حالی که به‌طور معمول شاید نباید آن‌ روز می‌رفتیم. قرار بود که تظاهرات در دانشگاه تهران باشد و کلاس‌ها تعطیل شود. در یکی از سالن‌ها ما جمع شدیم و حدوداً صد و بیست نفر از دانشجویان پلی‌تکنیک بودیم. از این تعداد به نظرم حدود ده، یازده نفرشان بیشتر خانم‌ نبودند و آن‌جا بود که در مورد این مسئله به طور مشخص صحبت شد. در فاصله صحبت‌ کردن تا فاصله عملیات که حدود مثلاً ده، ده و نیم صبح بود، قرار شد که بعد از توجیه شدن، بچه‌ها مواظب باشند که به هیچ‌وجه در مورد این مطلب حتی با دوست‌های نزدیک‌شان صحبت نکنند و اطلاعی از این موضوع به بیرون درز نکند. یکی از اعضای شورای هماهنگی که از دانشجویان پلی‌تکنیک بود در مورد کل موضوع با ما صحبت کرد، توضیح داد که به چه شکلی به این نتیجه رسیدیم و چرا باید این کار انجام بشود. بعد برادرهای دیگر‌ در مورد نحوه‌ شناسایی که از ساکنان محل انجام داده بودند برای‌مان صحبت کردند و نقشه‌‌برداری به شکل ابتدایی همان‌جا انجام شده بود.

کمی در مورد شناسایی توضیح بدهید؟
کسانی که شناسایی را انجام داده بودند برا‌ی ما توضیح دادند، سفارتخانه‌های هر کشوری همیشه گاردهای نگهبانی خاصی دارد. سفارت آمریکا هم به این تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان خط امامشکل بود. راهی به داخل آن‌جا وجود نداشت که کسی بخواهد به طور طبیعی آن‌جا را شناسایی کند. آن‌موقع خط اتوبوسی که خیابان طالقانی را طی می‌کرد دارای‌ اتوبوس‌های دوطبقه بود. همان‌جا در همان جلسه برادرها صحبت کردند که چندین بار سوار اتوبوس دوطبقه شدند و در رفت‌ و آمدهایی که اتوبوس از جلوی سفارت رد ‌شده توانسته‌اند یک پلان سطحی تهیه بکنند. ساخت‌مان‌ها را تا جایی که دیدشان اجازه می‌داده روی یک وایت‌بردی بزرگ برای ما نشان دادند و ما یک توجیه مختصر شدیم که نحوه‌ عملیات تقریباً به شکل تظاهرات دوره‌ انقلاب هست و ما اسلحه‌ای هم نداریم. برای دفاع وسیله‌ای از خودمان نداریم و با شعار دادن قرار هست وارد شویم و اگر احیاناً برخوردی با بچه‌ها بشود و مثلاً کسی زخمی بشود یا خدای نکرده حادثه جد‌ی‌تری اتفاق بیفتد به همان شیوه دوره انقلاب به عنوان سند جنایت آمریکا، او را روی دست گرفته و بچه‌ها به پیشروی‌شان ادامه می‌دهند. پیش‌بینی ما این بود که اگر این کار را هم بکنند، ضرر نکردیم چون ما هدف‌مان این بود که یک افشاگری راجع به جنایت آمریکا داشته باشیم. شاید آن حرکت تند می‌توانست به همت این‌ها کمک کند.
ما قرار بود تظاهراتی در بزرگداشت شهدای سیزده آبان سال گذشته داشته باشیم و طبیعتاً باید به سمت دانشگاه تهران حرکت می‌کردیم؛ اما محل دانشگاه ما در خیابان حافظ بود و موقع این عملیات لانه جاسوسی پشت سر ما قرار می‌گرفت. به همین خاطر برای ما توضیح داده شده که باید به شکل نفرات پیاده و پراکنده حرکت کنیم و در چهارراه تقاطع بهار و خیابان طالقانی جمع شویم. بچه‌های دانشگاه‌های ملی۱، دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی که الان بیشتر به دانشگاه شریف معروف هست هم قرار بود در آن چهارراه جمع شوند تا از آن‌جا به شکل دسته‌جمعی به سمت لانه جاسوسی حرکت کنیم و وانمود کنیم که تظاهراتی رو به سمت دانشگاه تهران انجام می‌دهیم. خب تظاهرات به همین شکل صورت گرفت و خواهرهای دانشجو در قسمت جلو صف قرار گرفتند و برادران در قسمت پشت. به ندرت خواهرهایی با چادر مشکی وجود داشتند که این‌ها دربین خانم‌ها پراکنده شده بودند و با خودشان ابزارهایی را که بعداً قرار بود برای باز شدن قفل‌ها یا زنجیرها استفاده شود، حمل می‌کردند. ما از جلوی در، درحالی که تظاهرات می‌کردیم رد شدیم و بعد از اینکه سی‌، چهل متر جلوتر رفتیم با علامتی همگی به سمت راست به طرف دربی که قرار بود از آن گروهی عبور کنیم، پیچیدیم. گروهی از برادرها از نرده‌ها بالا رفتند و بعد از بالا رفتن آنها بچه‌ها موفق شدن زنجیرهای در را ببرند و بقیه وارد شدند. چون این برنامه خاص برای این تظاهرات و اهداف خاص و برای آن نحوه وارد شدن پیش‌بینی شده بود قطعاً لازم بود که بچه‌هایی که در این جریان متشکل شدند از بقیه مردمی که در طول راه به ما پیوسته بودن به خاطر همراهی با تظاهرات تفکیک و شناسایی بشوند. این‌ را هم بچه‌ها قبلاً فکرش را کرده بودند و به تعداد کسانی که شرکت داشتن در ماجرا، تصاویری از حضرت امام(ره) تهیه کرده بوده بودند و درون کیسه‌های نایلونی گذاشته بودند و با نخی که به آن وصل شده بود می‌توانستیم آن را به گردن‌‌های‌مان آویزان کنیم.
ضمناً یکی از برادران دانشجو پلی‌تکنیک که بعدها فیلم‌ساز معروفی هم شد، با همان دوربین شخصی‌اش از صحنه‌های این تظاهرات و چگونگی اشغال لانه فیلم و عکس تهیه می‌کرد و آنها را در اختیار صدا و سیما قرار داد. وقتی این فیلم در اخبار پخش شد با استقبال زیاد شبکه‌های خبری جهان مواجه شد.

شما آن‌زمان چه حس و حالی داشتید؟

با توجه به بارانی که آن روز بارید فضای لطیفی به وجود آمد و همراه با آن شور و ذوقی که بچه‌ها داشتند و این‌که حرکتی به نفع پاک‌سازی انقلاب از یک آلودگی بزرگ انجام می‌دادند و پاک شدن این‌ها با هم و آن فضای تشویش، اضطراب و محیط ناشناخته و این‌که چقدر این ماجرا طول می‌کشد و آیا ما موفق می‌شویم که این اعتراض‌مان را به گوش مردم دنیا برسانیم، این‌ها همه حس‌هایی بود که ما داشتیم که وصفش مشکل است. من سختم بود ‌که به خانواده‌ام اطلاع بدهم، در یک همچین جریان اشغالی شرکت کرده‌ام. یادم هست که حوالی ساعت یک که تقریباً ما به ساختمان‌هایی غیر از ساختمان مرکزی مسلط شده بودیم، توانستم یک تلفن پیدا کنم و خط آزاد بگیرم و به خانه زنگ بزنم که. مادرم گفتند کجا هستی؟ نمیای خونه؟ گفتم: شما اگه اخبار رو از رادیو الان گوش بدید متوجه می‌شید من کجا هستم! دیگه نمی‌تونم صحبت کنم و قطع کردم. که بلافاصله رادیو اعلام کرد، سفارت آمریکا به اشغال دانشجوهای مسلمان پیرو خط امام
(ره) درآمد.

بچه‌ها از چه طریقی وارد ساختمان مرکزی شدند؟
ساختمون مرکزی یک درگاوصندوقی داشت که به هیچ‌وجه قابل بازکردن نبود. تجمع پشت درگاوصندوقی مدتی طول کشید و امکان رفتن از این‌جا فراهم نشد. بالاخره گروهی از بچه‌ها سعی کردن که این ساختمان را دور بزنند و در ورودی را پیدا کنند که از پشت این ساختمون راه‌هایی که به زیرزمین اتصال داشت، کشف شد و از آن‌جا توانستیم وارد شویم.

در زیرزمین ساختمان هم اسنادی وجود داشت؟
تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان خط اماماسناد براساس درجه‌بندی اهمیت‌شان در ساختمان اتاق‌های نزدیک به اتاق سفیر و اتاق‌های که مخصوص این کار بود، نگهداری می‌شدند. قسمت‌های اداری سطح پایین در زیرزمین بود که منشی‌ها و تایپیست‌ها در آن‌جا مستقر بودند و اسنادی وجود داشت. وقتی بچه‌ها وارد شدند و نفرات اول را دستگیر و زندانی کردند، یک مقدار جوّ مقاومت شکسته شد و کارمندان سفارت نماینده‌ای خواستند تا برای مذاکره بفرستند. شرایطی‌ برای‌شان پیش آمد که به بتوانند پیشروی بکنند و تقریباً تا به این ساختمان مسلط شویم، سه ساعت طول کشید.
وقتی بچه‌ها از زیرزمین پایین‌ رفتند، گاوصندوق‌های بزرگ اداری آن پایین بود که بعداً دو، سه‌تا از بچه‌ها دانشگاه امیرکبیر (پلی‌تکنیک سابق) شروع به باز کردن رمزهای گاوصندوق‌ها کردند. البته یکی از گروگان‌های آمریکایی هم بعداً‌ در باز کردن گاوصندوق‌ها کمک زیادی کرد.

کدام یکی از گروگان‌ها کمک کرد؟
او یک پست اداری پایین داشت.‌ مثل ماشین‌نویسی. او توانست برای‌ما این رمز‌‌ها را باز کند و بعداً هم به خاطر همین موضوع، وقتی آمریکا برگشت، توبیخ شد. اسمش جوزف سابیک بود.
یک نکته‌ای را اگر من این‌جا نگویم، فکر می‌کنم که در حق جریان لانه، آن دینی را که دارم، ادا نکردم. دیدم در کتاب‌هایی که اخیراً تحت عنوان خاطرات از بعضی از دانشجویان خط امام نوشته شده و مصاحبه‌هایی که این‌طرف و آن‌طرف شده، کسی گفته بود که حضرت امام(ره) سه روز بعد از اشغال، وقتی دیدن مردم به این جریان توجه دارند و تأییدش می‌کنند، این جریان را تأیید کردند که به نظر من این تحریف تاریخ است و اگر کسانی که می‌خواهند این نوع کتاب‌ها را بخوانند یک مقدار مطالعه مستند قبلش داشته باشند و بعد این کتاب‌ها را بخوانند تا برای‌شان این تناقضات زودتر مشخص شود.

در ساختمان چه اتاق‌هایی بود؟
در زیرزمین اتاق‌‌های اداری قرار داشت. به نظرم در طول اشغال، در زیرزمین تلفن‌خانه‌ای بود که معمولاً‌ تلفن‌ جاهای مختلف را می‌شد شماره‌گیری کرد. گاهی اگر خبرنگاری به زبان انگلیسی یا فرانسه می‌خواست صحبت کند من یا بقیه خواهر و برادرهایی که مترجمی را انجام می‌دادیم می‌آمدیم تلفن‌خانه صحبت می‌کردیم. آشپزخانه‌ای بود که برای گروگان‌ها غذا تهیه می‌شد؛ حتی گاهی دو گروگان خانمی که آن‌جا بودند در همین آشپزخانه‌ برای خودشان و با سلیقه خودشان درست می‌کردند. من در قسمت اسناد، روابط عمومی و بعضی مصاحبه‌ها کار می‌کردم و در پاس گروگان‌ها شرکت نداشتم. به خاطر همین نمی‌توانم دقیقاً راجع به اتاق‌هایی که گروگان‌ها را درآن نگهداری می‌شدند، صحبت کنم.
بالاخره بعد از این‌که درِ اصلی توسط خود کارمندان سفارت باز شد، بچه‌ها وارد این قسمت شدند و توانستند نفرات نهایی را بگیرند و در هر صورت در این مرحله عملیات اشغال تمام شد.
مهم‌ترین قسمت‌ سفارت در طبقه دوم ساختمان قرار گرفته بود؛ از جمله اتاق سفیر و اتاق شیشه‌ای مذاکرات محرمانه که کاملاً روبه‌روی‌ اتاق سفیر قرار داشت، به نحوی که تمام دیوارهای داخلی از شیشه درست شده بود و بینش هم یک فضای خلائی ایجاد کرده بودند که نمی‌گذاشت صدا منتقل شود. علاوه بر آن از جهت نصب شنود و لوازم جاسوسی ایمنی داشت. در ضمن باز هم یک فاصله‌ای با دیوار اصلی داشت که دیوار عایق‌بندی شده بود و بعد از این در بسته می‌شد تا کسی از محتویات این مذاکراتی که در اتاق انجام می‌شد،‌ مطلع نمی‌شود.
پس این شیشه‌ای بودن اتاق به این علت بود که اگر وسایل شنود کار گذاشته باشند، دقیقاً مشخص شود؟
بله؛ هم آن قضیه و هم این‌که انتقال صوت به بیرون را با این روش محدود می‌کردند. در حقیقت از نظر صوتی اتاق‌ها را ایزوله کرده بودند. اتاق سفیر که خودش تجهیزاتی داخل اتاق داشت. چند ماهی همین اتاق سفیر خوابگاه دخترهای دانشجو دانشگاه امیرکبیر شده بود. در انتهای راهرو لوازم الکترونیک ارتباطات و لوازم پیچیده‌ دیگری متمرکز بود.

سفیر هم طبیعتاً در ساختمان بود؟
وقتی که لانه اشغال شد، آمریکا دیگر در ایران سفیر نداشت و تنها شخصی به نام وینگر کاردار بود و مسئولیت سفارت را به عهده داشت. ظاهراً کاردار سفارت آمریکا در ایران اتفاقاً روز اشغال هم در محل کارش نبود به خاطر این‌که آن روز، روز یکشنبه و روز تعطیلی آنها محسوب می‌شد.

در اتاق سفیر چه چیزهایی وجود داشت؟
خانم فیروز رجایی‌فرآن موقع یک قالی بزرگ گران‌قیمت دستباف ایرانی پهن شده بود. میزکار خیلی شکیلی آن‌جا بود. من در کشوی این میز یک پاکتی پیدا کردم که یک قطعه سبزرنگ کوچک ذوزنقه شکلی، تقریباً در ابعاد سه در یک سانت قرار داشت و در گزارشی نوشته شده بود که این قطعه‌ای از رنگ یک تانک تی۷۲ هست که ظاهراً یکی از عوامل آمریکا از داخل ارتش، این را برای انجام آزمایش‌های خاصی ساخته بودند و آن را برای این‌ها ارسال کرده بودند. مهر محرمانه هم داشت. یک چیز دیگری هم که در این اتاق دیدم که مهر سری داشت، نقشه هوایی شهر تهران بود که از قطعات تقریباً شصت در پنجاه سانت، تهیه شده بود و به تعداد زیادی در جعبه‌های مخصوص و با مهر فوق‌سری نگهداری می‌شد، جوری که تک‌تک خانه‌های تهران تقریباً قابل‌شناسایی بود.
چرا از افراد متخصص در قالب گروه‌های فنی کمک نگرفتید؟
ببینید این جریان قرار بود یک جریان بسته بماند، چون به محض این‌که افراد جدیدی وارد می‌شدند، در حقیقت ممکن بود عین دیدگاه‌های جناحی که همین امروز در جامعه مطرح هست، به این جریان هم نسبت داده شود. به خاطر همین تقریباً می‌شود گفت کسی به تشکیلات آن‌روز بچه‌ها اضافه نشد.

و اگر حرف ناگفته‌ای دارید بفرمایید؟
اولاً خسته نباشید. بعد هم اینکه من خوشحالم شما جوان‌ها دنبال یک همچین پروژه‌های تحقیقاتی هستیدکه واقعاً ارزش دارد روی آن کار شود.
در ضمن در آن‌زمان یک مقدار شک و تردید بود که حضرت امام(ره) آیا واقعاً با اصالت این جریان موافقند و آیا باید بگذاریم که دولت استعفا بدهد؟ تقریباً برای همه این ماجرا در هاله‌‌ای از ابهام بود. این جریان بیش‌تر از طرف گروه‌ها، کم‌تر مردمی حمایت‌هایی شده بود. همه این نگرانی‌ها را خود ما داشتیم که آیا امام این حرکت را تأیید می‌کنند یا نه؟ قرار شده بودکه اگر مورد تأیید حضرت امام قرار بگیرد ما یکی، دو روز آن‌جا تحصن بکنیم و برای بازگشت شاه تقاضا بکنیم و برگردیم. گفتیم اگر امام قبول نکردند و گفتند کار غلطی‌ست، بیرون می‌رویم؛ چون ادعا کردیم پیرو خط امام هستیم. با وجود این نگران بودیم که حالا این حرکت پر سر و صدا که خبرنگارهای داخلی و خارجی به کل دنیا مخابره کرده‌اند، به کجا ختم می‌شود. سخنرانی حضرت امام(ره) که صبح چهارشنبه کم‌تر از بیست و چهار ساعت بعد از اشغال لانه فرمودند، آبی بود بر آتش اضطراب دل‌هایمان.
ممنون از وقتی که گذاشتید.

نویسنده: افسانه گودرزی

مقاله ها مرتبط