۰۲۱-۷۷۹۸۲۸۰۸
info@jannatefakkeh.com

در زندگی دنبال چه هستی؟

در زندگی دنبال چه هستی؟

در زندگی دنبال چه هستی؟

جزئیات

برشی کوتاه از خاطرات همکاران پزشک جهادگر سیدشیرمرد میرعالی/ به مناسبت ۱ شهریور، روز پزشک

1 شهریور 1402
دکتر جزایری(پاتولوژیست)
دوشنبه‌ها در بیمارستان گلستان یک تومورکلینیک برگزار می‌شد که بعد از آن، نمونه‌های پاتولوژی استخوان مریض‌ها را می‌بردم بخش ام.‌آر.آی چون تومورکلینیک جفت بخش ام.‌آر.آی شهید حکیم بود. سه چهار سال پیش، اولین‌بار دکتر میرعالی را آن‌جا دیدم.
ایشان را نمی‌شناختم. خودم را معرفی کردم و گفتم «ممکنه هر دوشنبه بیام اینجا چندتا عکس رو که مال پاتولوژی استخوانه بیارم با شما ببینیم؟» برخورد گرمی داشت. بعدها از همکارانش شنیدم که بقیه پزشک‌ها هم برای تشخیص نتیجه پاتولوژی استخوان به صحبت‌های ایشان استناد می‌کنند. ایشان بیش‌ترین تبحر را در رادیولوژی استخوان داشت که جزو رشته‌های سخت است. هر وقت می‌رفتم، با روی باز پذیرای من بود.
در بحث آموزشِ رزیدنت‌ها خیلی کوشا بود. سیستمی که ایشان راه انداخته بود و آن مانیتوری که گذاشته بود که بعدها متوجه شدم با هزینه شخصی‌اش این تشکیلات را راه انداخته، نشان می‌داد علاقه به آموزش دستیارانش دارد.

دکتر اکبری(متخصص پاتولوژی)
همیشه ایشان را یک شهید می‌دیدم چون شهید فقط این نیست که کسی تیر بخورد. هر کس که در راه اعتقاداتش و فی‌سبیل‌الله گام‌های جهادی برمی‌دارد، مقام یک شهید را دارد. دکتر میرعالی مصداق یک انسان کامل بود. در زندگی کاری‌ام، کم‌تر پزشکی دیدم که تا این حد از نظر ایمان، تواضع و علم‌ پربار باشد. یک انسان ولایی که آرزویش حل مشکلات اقتصادی جوانان و معیشت مردم بود. یکی از دانشجوهای رزیدنت دکتر می‌گفت «عضو یک گروه‌ تخصصی رادیولوژی بودم که دکتر هم عضو آن بود. یکی از رزیدنت‌ها ازش پرسید دکتر، شما چرا مطب نمی‌زنی؟ چرا سرمایه‌ای جمع نمی‌کنی که جبران این همه درس خوندن و زحماتت بشه؟ ایشان جواب داد سرمایه من شمایید که دارم به‌تون آموزش میدم. با افتخار در کل ایران پخش می‌شید و به درد مردم می‌رسید.» دکتر می‌گفت «علم من باید وقف بیماران کم‌برخوردار در بیمارستان‌های دولتی بشه.» روی این حساب، ایشان مطب خصوصی نزد.
دکتر رسالتش را در دنیا به ‌عنوان یک پزشک درک کرده بود. هدفش این نبود که جیب‌هایش را پر کند. هدفش این بود که بتواند به مردم خدمت کند. برای همین، خانواده و مادر پیرش را می‌گذاشت و مسافت طولانی را هر هفته طی می‌کرد و می‌رفت بیمارستان گلستان اهواز چون افراد کم‌برخوردار در کل استان به این بیمارستان مراجعه می‌کردند. آن‌جا بیشتر می‌توانست خدمت کند.

دکتر قاسم‌زاده
پزشک جهادی شیرمرد میرعالیگرفتاری‌های زیادی توی زندگی‌ام داشتم، اما تلاش سید باعث شد من هم جدی‌تر درسم را بخوانم. با وجود این که از نظر بالینی آمادگی کار داشتم، اما از نظر مسائل فنی آناتومی یا فیزیولوژی عقب بودم. این کاستی‌هایم را سید جبران می‌کرد. برایم وقت می‌گذاشت تا درس‌ها را با هم مرور کنیم. گاهی تا پاسی از شب توی تاریکی، زیر نور چراغ پارک با همدیگر عکس استخوان نگاه می‌کردیم که فلان رگ از کجا می‌گذرد یا فلان عصب از کجا.
برای رسیدن به هدفی که تعیین می‌کرد، همت داشت و تلاش می‌کرد. هدف گذاشته بودیم دو فصل از کتاب با‌فت‌شناسی را با هم بخوانیم. من به‌خاطر مشغله‌های شخصی‌ام مقداری شُل جلو می‌آمدم. تا ساعت چهار عصر من را توی حیاط دانشگاه نگه‌می‌داشت که درس بخوانیم. برای بقیه هم همین‌طور بود. گاهی جزوه‌ای آماده می‌کرد، با هزینه شخصی ازش کپی می‌گرفت و به همکلاسی‌ها می‌داد. این در حالی بود که گروه ما، همه نخبه بودیم و رتبه قبولی‌مان در کنکور یا تک رقمی بود یا دو رقمی.
گاهی جای دیگران شیفت می‌ایستاد. به‌اش می‌گفتم «سید! تو هم خسته‌ای. چرا این کار رو می‌کنی؟» می‌گفت «این‌طوری، هم بچه‌ها به کارشون می‌رسن، هم من بیشتر یاد می‌گیرم.» سر کلاس، خیلی سوال می‌پرسید. کلاس تمام می‌شد و ما می‌رفتیم غذاخوری، اما سوال‌های سیدشیرمرد تمامی نداشت. به‌اش می‌‌گفتم «تو مو رو از ماست می‌کشی بیرون!»
جزوه‌هایش خیلی پربارتر از محتوای کلاس بود. در تمام درس‌ها بالاترین نمره‌ را می‌گرفت. من را هم دنبال خودش می‌کشاند و پابه‌پای هم پیش می‌رفتیم. برنامه‌ریزی درسی‌مان را سیدشیرمرد می‌ریخت. یک‌بار به‌ام گفت «داداشی، من حساب کردم اگه این‌ درس‌ها رو تابستون‌ها بگیریم، آخرین کلاس انترنینگ بیمارستان رو هم تموم می‌کنیم و یه ترم زودتر فارغ‌التحصیل می‌شویم.» همین هم شد. سید و من تنها دانشجویانی بودیم که درس‌مان را به جای هفت‌ سال، شش سال و نیم تمام کردیم.

خانم دکتر کرمی(متخصص رادیولوژی و فوق تخصص mskدر MRI)
من یا بعضی‌های دیگر شاید از لحاظ ظاهری و اعتقادی با دکتر میرعالی تفاوت داشتیم ولی تعاملش با همه اطرافیان خیلی خوب بود. دکتر با ظاهر و بینش و اعتقادات‌ کسی کاری نداشت. ایشان روی یک‌سری اعتقادها پافشاری داشت و از آن لحاظ متفاوت با بقیه بود، با این حال این‌طور نبود که بخواهد نظرات خود را به کسی تحمیل کند. نمود این اعتقاداتش را می‌شود در رفتار و عملکردش دید. مثلا کنفرانس‌هایش را همیشه با آیه‌ای از قران شروع می‌کرد یا پرچم ایران را خیلی به کار می‌برد، با افتخار از دخترانش تعریف می‌کرد و این که پدر و مادر چقدر باید مراقب دختران‌شان باشند. می‌گفت «هیچ ‌وقت سر کارم تلفن جواب نمی‌دم، مگر این که خانمم تماس بگیره. من و خانمم دوتا آدم نیستیم، یکی هستیم. خانمم رو می‌شناسم، تا کار ضروری نداشته باشه، تماس نمی‌گیره.» با این صحبت‌ها حس خوبی را به آدم منتقل می‌کرد.
زمانی که خانمش بیمار شد، آقای دکتر یک هفته مرخصی بود. می‌گفت «دوست دارم خودم مراقبش باشم، پانسمانش رو عوض کنم و همراهش باشم.» با وجود این که دختر هم داشتند و آن‌ها هم می‌توانستند این کارها را انجام دهند، اما دکتر خیلی خانواده‌دوست بود.
طبقه بالای بیمارستان، مکانی اختصاص داده شده بود برای صرف صبحانه. من چند جلسه با اساتید رفتم آن‌جا. یک‌بار به دکتر میرعالی گفتم «شما هم تشریف بیارید.» ایشان نپذیرفت. دلیلش را هم نگفت. وقتی بر‌گشتیم، ‌دیدم دکتر دارد ام.آر.آی‌ها را جواب می‌دهد. بعد از آن، من هم دیگر نرفتم. همراه خودم بیسکویت می‌آوردم که وقتی اساتید می‌روند بالا صبحانه بخورند، به جای صبحانه بخورم. وقتی به آقای دکتر تعارف می‌کردم، بیسکویت را برمی‌داشت، اما آن را می‌گذاشت داخل جیبش. می‌گفت «من سر کارم چیزی نمی‌خورم چون نمیخوام زمان کارم رو به خوردن اختصاص بدم.» آن‌جا بود که متوجه شدم چرا ایشان برای صرف صبحانه بالا نمی‌رود.

دکتر چوبینه(متخصص رادیولوژی)
در همان برخوردهای اول متوجه شدم تراز علمی بالایی دارد. یکی از آشناهایم در شیراز ام‌.آر.آی انجام داده بود. به‌اش گفته‌ بودند چیزی نیست. حتی پیش ارتوپد هم رفته بود. خودم خواستم عکس را گزارش کنم. بردم خدمت استاد. سر کلاس بود. به بچه‌ها گفت «خب، بیاید با هم این ام.‌آر.آی رو بررسی کنیم.» دو ساعت وقت گذاشت و با بچه‌ها همه جنبه‌های آن را تشریح کرد. کلی مطلب ازش درآورد. این‌طوری، هم ما دانشجوها یاد گرفتیم و هم کار بیماری را که بیمار خودش نبود، راه انداخت. باورم نمی‌شد این‌طور وقت بگذارد و دقیق بررسی کند.
مدل آموزشش این بود که تلاش می‌کرد دانشجو مطلب را خوب یاد بگیرد. کلاس‌هایش فقط دیدن عکس نبود. حتی نحوه جست‌وجو کردن موضوع توی سایت‌های مورد نظر را به‌مان می‌گفت. دکتر میرعالی در تشخیص بیماری‌های عضلانی و اسکلتی بی‌نظیر بود.
سیستم آموزشی از درمان جدا نبود و همین باعث می‌شد تا فشار کار روی استاد زیاد باشد. خودش هم پرکار بود و نمی‌گذاشت کار بیمار روی زمین بماند. صبح می‌آمد سر کلاس و می‌گفت «من دیشب پنجاه‌تا عکس گزارش کردم.» در هر جایی اتفاقی می‌افتاد، اگر می‌توانست کاری انجام بدهد، می‌رفت و انجام می‌داد. خودش را وقف کرده بود. کسی که زلزله می‌آید پوتین پایش می‌کند، سیل می‌آید چکمه پایش می‌کند و می‌رود بیل می‌زند، برای پول کار نمی‌کند. به ما هم می‌گفت «کار رو برای خدا انجام بدید. دقت کنید اشتباه نداشته باشید چون حق‌الناسه.»

دکتر کردی(متخصص رادیولوژی)
برایم جالب بود پزشکی اینقدر زحمت بکشد، سال‌ها درس بخواند و تخصص بگیرد، بعد بیاید خدمت کند برای درمان افراد نیازمند و دنبال جمع کردن پول نباشد. دکتری در این حد از تخصص باید حداقل از نظر ظاهری برای خودش شأنی قائل می‌شد، اما دکتر اینطور نبود. یک‌بار هم ندیدم در جلسات علمی اظهار فضل کند. ما دیده‌ایم بعضی از افرادی که چیزی بلدند، طور دیگری با اطرافیانشان رفتار می‌کنند ولی ایشان ساده و افتاده بود. مناعت‌طبعی داشت که در دیگران کم‌تر دیده بودم.
در نگاه اول گمان می‌کردم دکتر میرعالی پزشک سهمیه‌ای است، برای همین جدی‌اش نمی‌گرفتم. با آن ظاهر و رفتارش فکر می‌کردم دنبال امتیاز است. خیلی از آدم‌ها این اشتباه را درباره دکتر کرده‌اند. گذر زمان ما را متوجه اشتباه‌مان ‌کرد.
پیش مي‌آمد از برخی پزشکان سوال علمی می‌پرسیدم، من را به دکتر میرعالی حواله می‌دادند. اوایل که با دکتر آشنا نبودم، خنده‌ام می‌گرفت. فکر می‌کردم مسخره‌ام می‌کنند، اما وقتی از نزدیک با دکتر آشنا شدم، متوجه بار علمی ایشان شدم. توان علمی‌اش را با نشانه‌هایی از دیگران می‌فهمیدم، نه این که خودش در حال بروز دادنش باشد و بخواهد خودی نشان بدهد.
یک‌بار به‌اش گفتم «این همه زحمت کشیدی، حالا که از لحاظ مالی وقتِ برداشته چرا استفاده نمی‌کنی؟ می‌تونی مطب بزنی و ماهی ۲۰۰ میلیونش رو بدی خیریه. چرا اومدی استاد دانشگاه شدی با حقوق کارمندی؟!» به‌ام گفت «آدم باید ببیند توی زندگی دنبال چیه، بعد تصمیم بگیره چی کار کنه. این بچه‌ها اگه من به‌شون چیزی یاد بدم و پزشک موفقی بشن، برای من باقیات‌الصالحاته.»

نویسنده: آذر دلفانی

مقاله ها مرتبط